۱۹
بهمن
در غروب سرخ روزی پر بلا
در میان سرزمین کربلا
تک سواری تشنه و مجروح بود
ذوالجناح خسته اش ره میگشود
تشنگی تاب و توانش برده بود
برتنش زخم فراوان خورده بود
تا نفس بر جان زخمش میدمید
خون ز بالای بلندش میچکید
آسمان از تشنگی خشکیده بود
خاک صحرا از عطش تفتیده بود
چشم های تشنه لبریز از سراب
درکمین جستن یک قطره آب
در مقابل اجتماع دشمنان
پشت سر اشک زنان و کودکان
گاه می تازید سوی رزم گاه
گاه بر میگشت سوی خیمه گاه
گه میان کودکان پر میگشود
کودکانش را نوازش می نمود
گاه می آمد سراغ خواهرش
لطفاً به ادامه مطلب بروید...