حاج میثم مطیعی - در غروب سرخ روزی پر بلا
در غروب سرخ روزی پر بلا
در میان سرزمین کربلا
تک سواری تشنه و مجروح بود
ذوالجناح خسته اش ره میگشود
تشنگی تاب و توانش برده بود
برتنش زخم فراوان خورده بود
تا نفس بر جان زخمش میدمید
خون ز بالای بلندش میچکید
آسمان از تشنگی خشکیده بود
خاک صحرا از عطش تفتیده بود
چشم های تشنه لبریز از سراب
درکمین جستن یک قطره آب
در مقابل اجتماع دشمنان
پشت سر اشک زنان و کودکان
گاه می تازید سوی رزم گاه
گاه بر میگشت سوی خیمه گاه
گه میان کودکان پر میگشود
کودکانش را نوازش می نمود
گاه می آمد سراغ خواهرش
لطفاً به ادامه مطلب بروید...
مراسم هفتگی ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ - هیأت شهدای گمنام تهران
در غروب سرخ روزی پر بلا
در میان سرزمین کربلا
تک سواری تشنه و مجروح بود
ذوالجناح خسته اش ره میگشود
تشنگی تاب و توانش برده بود
برتنش زخم فراوان خورده بود
تا نفس بر جان زخمش میدمید
خون ز بالای بلندش میچکید
آسمان از تشنگی خشکیده بود
خاک صحرا از عطش تفتیده بود
چشم های تشنه لبریز از سراب
درکمین جستن یک قطره آب
در مقابل اجتماع دشمنان
پشت سر اشک زنان و کودکان
گاه می تازید سوی رزم گاه
گاه بر میگشت سوی خیمه گاه
گه میان کودکان پر میگشود
کودکانش را نوازش می نمود
گاه می آمد سراغ خواهرش
تا بگوید خاطرات مادرش
مادرش زیباگل یاس کبود
سینه اش با میخ در بشکسته بود
عاقبت آن یاس مجروح سپید
بین دیوار و آن در شد شهید
تک سوار عشق با اندوه و درد
نم نم آمد سوی میدان نبرد
دیدگانش در دل صحرا دوید
جز بدن های عزیزان را ندید
از عزیزانش دگر یک تن نبود
تک سوار عشق تنها مانده بود
ای غروب غربته غم های من
پس کجایید ای برادرهای من
ای برادر ای علمدار سپاه
ساقی لشکر کجایی آه آه
تیر تا چشم شهلایت نشست
بی برادر ماندم و پشتم شکست
آه قاسم ای برادر زاده ام
رفتی و درماتمت جان داده ام
ای گل رعنا علی اکبرم
بعد تو دیدی چه آمد بر سرم
ای ذبیح مثله صد چاک چاک
بر کجا افتاده بر روی خاک
داغ تو آتش به قلبم میزند
چهره ام را رنگ ماتم میزد
اُف بر این دنیای فانی بعد تو
خاک بر این زندگانی بعد تو
هیچ کس دیگر جوابش را نداد
تکیه اش بر نیزه غربت نهاد
کپی برداری از این مطلب فقط با ذکر نام "آوای سوز" مجاز می باشد.
- ۹۴/۱۱/۱۹